حدیث گوهر بار از امام رضا (علیه السلام )
رنج مردم در سه چیز است : از وقت پیش می خواهند ، از همت بیش می خواهند ، از مال دیگران برای خویش می خواهند.
رنج مردم در سه چیز است : از وقت پیش می خواهند ، از همت بیش می خواهند ، از مال دیگران برای خویش می خواهند.
گوشه ای از فضایل امام علیه السلام
آن حضرت با عنوان زين العابدين و سجّاد خوانده مي شود: خداوند در حديث لوح ـ كه آن نامه اي از سوي خدا به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله است ـ او را چنين معرفي كرده است: «سَيِّدُ الْعابِدِينَ وَ زَيْنُ اَوْلِيائيَ الْماضِينَ» او آقاي عبادت كنندگان و زينت اولياي پيشين من است.
امام سجاد علیه السلام در عين آن كه زينت عبادت كنندگان و بزرگمرد عبادت و سجده بود، مجاهد بزرگ في سبيل اللّه نیز بود؛ او در عين آن كه مظهر علم و انديشه و معرفت بود، تواضع ويژه اي داشت و در يك كلمه كانون همه كمالات انساني و ارزش هاي والاي معنوی بود.
از نشانه های عقل و دینداری در شخص، اخلاق است؛ زیرا اخلاق تجلیگاه عقلانیت و دینداری انسان بوده و امام سجاد علیه السلام در این زمینه الگوی تمام عیار است.
آن امام بزرگوار مظهر تقوا، صداقت، حیا، خوش رویی، تواضع و فروتنی، تکریم فقرا، زهد و بردباری بود.
امام سجاد علیه السلام در حوزه عمل فردي و اجتماعی سرمشق اخلاق پسنديده بود. اخلاق قرآني در سيره و روش عيني و عملي زندگي ایشان نمود يافت و آن حضرت همان گونه كه در برابر خداوند زين العابدين و سيدالساجدين بوده در برابر مردم نیز سيدالكرام بوده است.
«تدبر در قرآن» اصلی بنیادین در تعامل با کلامالله مجید
چکیده
تدبر، اصلی بیبدیل در تعامل و مواجههی انسان با گنجینهی وحی و کلامالله مجید است. تدبر دارای تعریف و آثار مختلف و قابل توجهی است که هم در حوزهی فکر و اندیشه و هم در مجال زندگی عملی انسان متدبر ظهور میکند. تدبر از امر آموزش و قرائت قرآن کریم جدا نیست و آن، مرهون فراهم آمدن امور و شرایطی چند است. تدبر با تفسیر مصطلح نیز دارای تفاوتهای عمده است که این مقاله در جهت تبیین آنها میکوشد.
کلید واژگان: تدبر در قرآن، تفسیر قرآن به قرآن، فهم قرآن، تعامل با قرآن، آثار تدبر، شرایط تدبر.
مفهوم تدبر در قرآن
تدبیر در لغت به معنی بررسی عواقب و انجام امور، از ریشهی «دبر» به معنای عقب و پشت در برابر «قبل» به معنای جلو بوده و یکی از کلمات همخانوادهی آن، «تدبیر» است که به معنای انجام کار از روی فکر و اندیشه میباشد.(فیومی، 3/ 165) «تدبر» در اصطلاح قرآنی، تأمل در آیهای پس از آیهی دیگر، یا تأمل پس از تأمل در آن است و تنها راه فهم قرآن میباشد. بیان آیات و روایات، هیچ راه دیگری را برای نیل به این هدف والا به رسمیت نمیشناسد. در قرآن، چیزی همانند «تعقل در قرآن» یا «تفکر در قرآن» وارد و تجویز نشده، آنچه هست تنها تدبر در قرآن است. تدبر یا فهم قرآن به قرآن دارای مراتب مختلفی است که از فهم و شنات دقیق واژگان قرآن و اشتقاقها و تصریفهای واژگان آغاز میشود و تا فهم بطون بیپایان کلامالله مجید امتداد مییابد.
اصل تدبر در قرآن
علامه طباطبایی رحمهاللهعلیه در مقدمهی فشرده و بسیار عالمانهای که بر تفسیر المیزان نگاشته است، سیر آنچه را که «تفسیر» نام گرفته بررسی و پنج جریان و محور عمده را در سیر تحول تفسیر نشان میدهد، و نقص یکایک آنها را مینمایاند و عبارت «إن الجمیع مشترکهی فی نقص و بئس النقص» را در مورد آنها به کار میبرد. این نقص بزرگ، عبارت از اشتراک آنان در تحمیل نتایج ابحاث علمی و فلسفی از خارج بر مدلول آیات است که در این صورت تفسیر تبدیل به تطبیق میشود و حقایق قرآن به مجازها و تنزیل آیات به تأویل آنها بدل میگردد. علامه میپرسد: چگونه قرآنی که نور هدایت برای همهی اهل جهان است، خود محتاج نور و ایضاح دیگری میشود و این دیگری کدام است و یا میتواند باشد، همچنین شأن آن چیست و اگر اختلافی پیش آمده، همچنان که با این شدت پیش آمده، به چه مرجع و ملجأیی میتوان پناه برد؟ بطور کلی برای در فهم یک آیه تنها دو راه وجود دارد:
تنظیم مباحث علمی و فلسفی، پیرامون مسائلی که آیه یا آیاتی متعرض آنها میگردد و سپس به سراغ آیه آمدن و حمل آن بر آیه، که این طریقه مورد رضایت بحث نظری میباشد، ولی مورد رضایت قرآن نمیباشد؛ شیوهی دیگر، تفسیر قرآن به قرآن و استیضاح معنی آیه از نظیر همان آیه از طریق تدبر است، که این روش مورد تأکید قرآن کریم میباشد؛ همانگونه که خداوند بارها قرآن را نور و هدایت و فرقان معرفی کرده و حاشا که قرآن، تبیان و مبین هر چیزی باشد، لکن مبین خود نباشد و چگونه امکان دارد که قرآن، در جمیع آنچه انسانها به آن محتاجند، مایه هدایت و بیان باشد، لکن در مورد احتیاج انسانها به خود، آنچنین نقشی را نداشته باشد. خدای تعالی فرموده است: «و الذین جاهدوا فینا لنهدمینهم سبلنا(العنکبوت، 69)» و چه جهادی بالاتر از بذل جهد در فهم کتاب او و چه راهی رساتر به او از قرآن؟ علامه طباطبایی رحمهاللهعلیه تمامی تفسیر عظیم و گرانسنگ المیزان را براساس تدبر و فهم قرآن به قرآن نگاشته و به حق ادعا کرده است که اگر تمامی این تفسیر ملاحظه شود، در فهم حتی یک آیه، به اصلی علمی، فلسفی و حتی روائی استناد نشده است.(طباطبایی، المیزان، 1) در امر تدبر در قرآن، توجه به چند نکتهی مهم ضروری است:
1. ارتباط تدبر با «قرائت قرآن»
در چندین آیه از قرآن کریم از تدبر در قرآن سخن گفته شده است(نظیر نساء، 82؛ ص، 29؛ محمد، 23). با بررسی مجموع آیات مربوط به تدبر در قرآن، میتوان گفت که اولویت، در تدبر در «قرآن» است و نه در «کتاب». این «قرآن» است که زنده است، اما «کتاب» چنین نیست و حرارت و حرکت ندارد. اوصاف روح، نور، بلاغ و بیان و… همه متعلق به قرآن است که خواندنی است و با گوش و قلب سر و کار دارد نه «کتاب» که در اصل نقشی است بر کاغذ. «تدبر در کتاب»، به فرض آنکه شدنی باشد و تحقق یابد، قطعاً پدید آورندهی آثار و برکات متعلق به «قرآنیت قرآن» نمیباشد. آیهی مشهور: «و إذا قریء القرآن فاستمعوا له وَ أنصتوا لعلکم ترحمون(الاعراف، 204)» بیانگر همین مطلب است که وقتی «قرآن» قرائت شد و استماع گردید و این استماع همراه با «انصات» که زمینهی تدبر است بود، آنگاه «لعلکم ترحمون» را به دنبال دارد. ما باید بدانیم و باور کنیم که هر تغییری در این دستورالعمل و هر نوع کوتاهی که در اجرای این اصل، باعث خدشهدار شدن آن نتیجه خواهد بود.[1]
2. نقش تعیینکنندهی «استماع» در تدبر
مراد از خواندن بالا نیز، خواندنی است همراه شنیدن و همراه استماع و انصات. در قرائت قرآن قبل از آنکه خواندن مهم باشد، به گوش شنیدن آن اهمیت دارد، بسیاری از ما هنگام قرائت، صدای خود را استماع نمیکنیم. حال آنکه امام صادق علیهالسلام از خداوند متعال درخواست میکند: «و لا تطبع عند قرائتی علی سمعی»(مجلسی، بحار الانوار، 92/207)[2] «استماع» در لسان احادیث دارای نقش و جایگاه پر اهمیتی در مسألهی قرائت قرآن است[3] بهگونهای که بدون آن، «قرائت» تحقق نمیپذیرد، دیگر چه رسد به «تلاوت»؛ چنآنکه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «ما قرأ من لا یسمع نفسه».[4] روششناسی نحوهی وارد کردن قرآن به قلب در بحث تدبر اهمیت دارد، روششناسی قرائت قرآن بهگونهای که به گوش کشیده شود نیز موضوعیت خواهد داشت و همانطور که نحوهی گشودن قفلهای دل در تدبر مطرح است، چگونگی زدودن مهرهای گوش نیز، جهت تحقق استماع اهمیت خواهد یافت.
«و لا تطبع عند قرائتی علی سمعی».(مجلسی، بحارالانوار، 92/ 207) تدبر در متن قرائت شکل میگیرد و قرائت نیز، بدون «اسماع» و «استماع» تحقق نمیپذیرد و اینها نقطهی پیوند استماع با تدبر است. در روایتی از ابنعباس، جایگاه «سمع» و «اسماع» و رابطهی مستقیم آن با «قلب»، کاملاً آشکار است. او در مقام توصیه به شخصی که با سرعت قرآن میخواند، میگوید: «… فاقراء قراءهً تسمع اذنیک و یعیها قلبک».(این قیم،1/339)[5] رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در مورد نحوهی قرائت خود فرمودند: «أجُل، انا اقروه لبطن و أنتم تقرونه لِظهر، قالوا: «یا رسولالله ما البطن»! قال: «أقرأ أتدبره و أعمل بما فیه و تقرونه أنتم هکذا و أشار بیده فأمرها».(هندی، 622) همچنان که ملاحظه میشود در این روایت، میان قرائت و تدبر رابطهی مستقیم وجود دارد. مقصود حضرت از این جمله این است که قرائت من به گونهای است که زمینههای تدبر را فراهم میکند و مرا از آن بهرهمند میگرداند؛ اما شما به گونهای قرائت میکنید که چنین امکانی را به شما نمیدهد، و با دست مبارکشان اشاره فرمودند که: میخوانید و میروید!
همچنین روایت شده است که گروهی از آن حضرت پرسیدند که یا رسولالله(ص)، چرا قرائت ما همچون قرائت شما نیست؟ ما وقتی قرآن را از شما میشنویم چیزهایی را میبینیم و درک میکنیم که به هنگام قرائت خودمان، نمیبینیم و درک نمیکنیم! حضرت در پاسخ، باز هم به کیفیت دو قرائت اشاره کردند و فرمودند که قرائت من زمینهساز تدبر است، اما قرائت شما به گونهای است که این امکانپذیر را به شما نمیدهد.(همان، 22) نیز از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله روایت شده است که فرمودند: «… و أتلوه حق تلاوته آناءَ الیل و النهار و أفشوه و تغنوا به و تدبروا ما فیه لعلکم تفلحون…».(همان، 611)[6] در اینجا نیز، ملاحظه میشود که تلاوت پایدار و مستمر به گونهای که قرآن را زمزمهی زبان انسان کند، مقدم بر تدبر و لازمهی آن است. علامه طباطبایی رحمتاللهعلیه در مورد فهم «حق تلاوته» مینویسد که منظور، «تدبر» است. یعنی حق تلاوت قرآن، این است که تلاوت ملازم با تدبر باشد.(طباطبایی، 1/ 269)
بلکه در قرائت قرآن قبل از آنکه خواندن مهم باشد، به گوش کشیده شدن آن اهمیت دارد، بسیاری از ما به هنگام قرائت، صدای خود را استماع نمیکنیم. حال آنکه «استماع» در لسان احادیث دارای نقش و جایگاه پر اهمیتی در مسألهی قرائت قرآن است[7] به گونهای که بدن آن، «قرائت» تحقق نمیپذیرد، دیگر چه رسد به «تلاوت»؛ چنآنکه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «ما قرأ من لا یسمعْ نسه».[8]روششناسی نحوهی وارد کردن قرآن به قلب در بحث تدبر اهمیت دارد، روششناسی قرائت قرآن به گونهای که به گوش کشیده شود نیز موضوعیت خواهد داشت و همانطور که نحوهی از بین بردن قفلهای دل در تدبر مطرح است، چگونگی زدودن مهرهای گوش نیز، جهت تحقق استماع، اهمیت خواهد یافت. «و لا تطبع عند قرائتی علی سمعی».(مجلسی، بحار الانوار، 92/ 207)
تدبر در متن قرائت شکل میگیرد و قرائت نیز، بدون «اسماع» و «استماع» تحقق نمیپذیرد و اینجا نقطهی پیوند استماع با تدبر است. در روایتی از ابنعباس، جایگاه «سمع» و «اسماع» و رابطهی مستقیم آن با «قلب»، کاملاً آشکار است. او در مقام توصیه به شخصی که با سرعت قرآن میخواند، میگوید: «… فاقرأ قراءه تُسمعْ اذنیک و یعیها قلبک».(ابنقیم، 1/339)[9] رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در مورد نحوهی قرائت خود فرمودند: «أجلْ، انا اقروه لبطن و ءنتم تفرونه لظهر، قالوا: «یا رسواالله ما البطن»! قال: «اقرأ أتدبره و أعمل بما فیه و تقرؤنه أنتم هکذا و أشار بیده فأمرها».»(هندی، کنزالعمال، 622) همچنان که ملاحظه میشود در این روایت، میان قرائت و تدبر رابطهی مستقیم وجود دارد. مقصود حضرت از این جمله این است که قرائت من به گونهای است که زمینههای تدبر را فراهم میکند و مرا متمکن از آن میگرداند؛ اما شما به گونهای قرائت میکنید که چنین امکانی را به شما نمیدهد، و با دست مبارکشان اشاره فرمودند که: میخوانید و میروید!
همچنین روایت شده است که گروهی از آن حضرت پرسیدند که یا رسولالله(ص)، چرا قرائت ما همچون قرائت شما نیست؟ ما وقتی قرآن را از شما میشنویم چیزهایی را میبینیم و درک میکنیم که به هنگام قرائت خودمان، نمیبینیم و درک نمیکنیم! حضرت در پاسخ، باز هم به کیفیت دو قرائت اشاره کردند و فرمودند که قرائت من زمینهساز تدبر است، اما قرائت شما به گونهای است که این مجال را به شما نمیدهد.(هندی، کنزالعمال، 622) نیز از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله روایت شده است که فرمودند: «… و اتلوه حق تلاوته آناء الیل و النهار و أفشوه و تغنوا به و تدبروا ما فیه لعلکم تفلحون…».(هندی، همان، 611)[10] در اینجا نیز، ملاحظه میشود که تلاوت پایدار و مستمر به گونهای که قرآن را ورد زبان انسان کند، پیش زمینهی تدبر و لازمهی آن است. علامه طباطبائی رحمتالله علیه در مورد مفهوم «حق تلاوته» معتقد است که مقصود از آن، «تدبر» است. یعنی حق تلاوت قرآن، این است که تلاوت، ملازم با تدبر باشد.(طباطبایی، 1/ 269)
در اینجا تأکید بر این نکته لازم است که قرآن کریم یک «زبان» است، زبانی زنده و فعال؛ و لازم است به مثابهی یک زبان تعلیم داده شود تا شاکلهی زبان و بیان قرآنآموز به مدد آن فعال شود و قلب و اندیشه تحت تأثیر آن قرار گیرد. در صورت عدم پیمایش این مسیر، قرآن کریم بسیاری از کارکردها و آثار خود را ـ آنگونه که در زمان رسول گرامی اسلام صلیاللهوعلیهوآله دارا بود ـ نخواهد داشت. در امر تعلیم و تعلم زبان قرآن، این نکته هیچگاه نباید فراموش شود که هیچ زبانی آموخته نمیشود مگر آنکه سیر فراگیری به نوعی به سیر فراگیری زبان مادری نزدیک شود و رویکردی طبیعی بیابد.(David An p. encyclopedic dictionary of lanjuajes and lanjuaje 263) در عصر حاضر علمای روانشناسی و زبانشناسی اتفاق نظر دارند که زبان در وهلهی اول پدیدهای است شفاهی. بنابراین، شیوههای آموزش آن نیز باید متناسب با همین حالت شفاهی آن طراحی شود. گذشته از آنکه اساس زبان، سمعی و شفاهی است، یادگیری زبان نیز بیشترین ارتباط را با حس شنوایی دارد.[11]
اهمیت «سمع» و تقدم آن بر «بصر» از نکات مورد تأکید قرآن کریم است. رعایت این نکته در امر آموزش، بویژه آموزش قرآن، بسیار حائز اهمیت است و یافتههای جدید علمی نیز بر این نکته تأکید فراوان دارند. از جمله دلایل شواهد قرآنی این امر، موارد ذیل است: سورهی کهف، آیهی 11؛ سورهی ملک، آیهی 9 و 23؛ سورهی احقاف، آیهی 26؛ سورهی انعام آیهی 46؛ سورهی فصلت، آیهی 20؛ همان، آیهی 22. در آیات ذیل، نام «سمیع» بیشتر از دیگر نامهای الهی(علیم، بصیر و قریب) آمده است سورهی بقره، آیات 127، 137، 181، 224، 227، 244، 256؛ سورهی آلعمران، آیات 34، 35، 12؛ سورهی مائده، آیهی 76؛ سورهی انعام، آیات 13، 15؛ سورهی اعراف، آیهی 200؛ سورهی انفال، آیات 17، 42، 53، 61؛ سورهی توبه، آیات 98، 103؛ سورهی یونس، آیهی 65؛ آیهی 34؛ سورهی اسراء، آیهی 1؛ سورهی انبیاء، آیهی 4؛ سورهی حج، آیات 61، 75؛ سورهی نور، آیات 21، 60؛ سورهی شعراء، آیهی 220؛ سورهی عنکبوت، آیات 5؛ 60؛ سورهی لقمان، آیهی 28؛ سورهی سبأ، آیهی 50؛ سورهی غافر، آیات 20، 56؛ سورهی فصلت، آیهی 36؛ سورهی شوری، آیهی 11؛ سورهی دخان، آیهی 9؛ سورهی حجرات، آیهی 1؛ سورهی مجادله، آیهی 1؛ سورهی نساء، آیات 58، 134، 148؛ سورهی انسان، آیهی 2.
3. مفهوم «تدبر»
گفتهها و نوشتهها دربارهی مفهوم «تدبر» در کتب لغت و تفسیر، فراوان است و حاصل همهی آنها در واقع یک چیز است و آن عبارت است از: اندیشیدن و تأمل در نتایج و عواقب امور و یا رژفنگری در امور و اندیشیدن در ورای ظواهر و جستجوی باطن. همهی مباحثی که تا کنون دربارهی «تدبر»، ارائه شده است، مبتنی بر این پیشفرض بوده است که تدبر، اصولاً کاری است، همچون بسیاری کارهای دیگر که باید آن را انجام دهیم. در اینجا باید گفت که «متدبر» اصولاً نوعی «کار» نیست که بخواهد انجام بگیرد و چنین نیست که بتوانیم کسی را به تدبر کردن امر کرده و یا از تدبر نکردن، نهی کنیم؛ بلکه «تدبر» یک «راه» و «مسیر» است که باید پیموده شود نه یک «کار» که باید انجام گیرد. از اینرو، بحث دربارهی «روششناسی تدبر» چندان مفید نخواهد بود. بلکه باید از راه و روشهای دیگری بحث کرد که آن راه و روشها خودبهخود به «تدبر» میانجامند، حتی اگر تدبر را به عنوان یک «کار» لحاظ کنیم، حداکثر، کاری است همچون «نفس کشیدن».
طبیعی است کسی که خواب و خوراک و تفریح و ورزش و سایر کارهایش صحیح و درست باشد، تنفس او نیز صحیح و درست خواهد بود و نباید و نمیتوان به او گفت که چنین تنفس کن و یا چنان تنفس نکن. بلکه اصولاً امر و نهی، باید و نباید و مباحث روششناسی، در مقدمات و لوازم اولیهی «تنفس» مطرح شده و موضوعیت مییابد نه در خود آن. یعنی میتوان گفت که چنین باید خورد و خوابید و راه رفت و چنان نباید ورزش کرد و غذا خورد، اما نمیتوانیم بگوییم که چنین باید نفس کشید و … تنفس صحیح، یک «راه» و «مسیر» است، در ارتباط با مراحل و کارهای دیگر که اگر پیموده شود چه بخواهیم و چه نخواهیم خود به خود حاصل خواهد شد. تدبر نیز حالت محصولی است که کاملاً با فرآیندی متشکل از مراحل مختلف مرتبط است و در صورت طی شدن این فرایند، تدبر صحیح خود به خود تحقق خواهد یافت و صورت وجود به خود خواهد گرفت.(لسانی فشارکی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید، 160)
4. پیوند آموزش قرآن با تدبر
مهمترین امری که تدبر در وجود و ظهور خود وابسته به آن است، فرآیند صحیح آموزش قرآن میباشد. در مباحثی که امروزه پیرامون تدبر صورت میگیرد، مسألهی آموزش قرآن، مطرح نیست، گویی، انسان چه قرآن را فرا بگیرد و چه فرا نگیرد، میتواند در آن تدبر کند و گویی انسان با هر روشی که قرآن را بیاموزد، میتواند اهل تدبر باشد. از این رو، در این مباحث، با این پیشفرضها، مشاهده میشود که دائماً مردم به تدبر کردن دعوت میشوند و مزایای تدبر برشمرده میشود و لزوم و وجوب آن مطرح میگردد و نیز احیاناً مراحل و شیوهها و مصادیق تدبر نیز بیان میگردد. در این مسأله نیز، همچون مسائل مربوط به قرآن، ناچاریم به قرآنشناسان حقیقی رجوع کنیم و ماهیت مطلب را از اشارات و لطایف کلام آنان، بشناسیم. با رجوع به مکتب اهلبیت علیهمالسلام تدبر در قرآن، جدا از قرائت و تلاوت و تعلیم و تعلم آن نیست، و چنین نیست که انسان ابتدا مرحلهی آموزش قرآن را طی کند، و پس از مدتها، در یک مقطع خاصی، مشغول تدبر شود. بلکه در این مکتب، آموزش صحیح قرآن مقدمهی تدبر دانسته شده است و هرگاه «روششناسی آموزش قرآن» خوب مورد توجه قرار گیرد، «تدبر» در جایگاه اصلی خود قرار خواهد گرفت. همانگونه که بحث از کیفیت تنفس، خود به خود در بحث پیرامون چگونه خوابیدن و خوردن و ورزش کردن مطرح است و یک مرحلهی جداگانه و متأخر نخواهد بود.
امام صادق علیهالسلام در دعای شروع قرائت قرآن از خداوند متعال چنین درخواست میکند: «ولا تطبع عند قرائتی علی سمعی و لا تجعل علی بصری غشاوه، و لا تجعل قراءتی قراءه لا تدبر فیها… و لا تجعل نظری فیه غفله و لا قراءتی هذرا».(مجلسی، بحار الانوار، 92/207)[12] در این فقرات از دعا، سخن در این است که چگونه قرائت کنیم که دارای تدبر باشد، و چگونه قرآن نخوانیم که تدبر در آن نباشد. ملاحظه میشود که در مکتب اهل بیت علیهمالسلام تدبر جای خود را در متن قرائت پیدا کرده است، نه بیرون یا بعد از آن. خواندن، باید یک خواندن توأم با تدبر باشد. وقتی قرائت کسی فاقد تدبر باشد، دیگر هیچ جای دیگر نمیتوان به دنبال تدبر گشت، اگرچه آداب و اصول و پیشنیازهای فراوانی نیز برای تدبر در نظر بگیریم و به انجام رسانیم. قرار است قرائت، قرائتی باشد که تدبر از درون آن زاییده شود و قرائت محل حصول و ظهور و پرورش و بالندگی تدبر باشد. وقتی قرائت فاقد آداب خاص خود باشد، نمیتوان منتظر مولود طبیعی و مبارک را بود.(لسانی فشارکی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید، 158)
5. قلب انسان ظرف و ابزار تدبر در قرآن
علاوه بر آنچه دربارهی «قلب انسان، جایگاه شایستهی قرآن» ذکر شد، قلب انسان ظرف و ابزار تدبر در قرآن نیز هست. اما با دقت در آیاتی که کلمهی «دبر» در آنها به کار رفته است، در مییابیم تدبر پدیدهی تازه و جدایی نیست که ما بخواهیم مستقلاً در پی کسب آن باشیم، بلکه اگر قرآن داخل قلب انسان که ستاد فرماندهی بدن اوست شود ـ که ستاد فرماندهی بدن اوست ـ تدبر نیز خود به خود از اعماق قلب او خواهد جوشید: «أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب أقفالها»(محمد، 24) آری، قلب جایگاه و محل تدبر است و آنچه اهمیت دارد، قرار دادن قرآن در قلب است و این مسأله رابطهی کاملاً مستقیم و تنگاتنگ با نحوهی آموزش قرآن دارد. یعنی آموزش باید به گونهای باشد که قرآن مستقیماً وارد «قلب» قرآنآموز و نه فقط «مغز» او گردد. همچنین با دقت در سیاق آیات مربوط به تدبر در مییابیم که «تدبر» چیزی غیر از «تذکر» نیست؛ تدبر و تذکر، دو بیان از یک حقیقاند: «کتاب ئنزلناه إلیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر أولوا الالباب»(ص، 29)
هر چه در مقام تفکیک این دو اصطلاح و این دو مفهوم بکوشیم، نمیتوانیم تفاوتهای ماهوی میان آن دو بیان بیابیم. قرآن مادام که در قلب انسان باشد، همواره در یاد او بوده و او را «متذکر» خواهد کرد. در این حال، میگوییم که این انسان «حامل» قرآن و متدبر در قرآن است، آیات قرآن در سرتاسر زندگی فردی و اجتماعی او ظهور و حضور خواهد داشت و بر همهی اعمال و گفتار و نیات او نظارت و حکومت خواهد کرد. این حالت همان تدبر است و لازمهاش آن است که انسان همواره متذکر آیات قرآن باشد و قرآن در هر لحظه نزد او حاضر و زنده و فعال باشد، و مهم فقط از طریق آموزش صحیح قرآن، امکانپذیر است. بسیارند کسانی که حافظ کل قرآناند و در عینحال، از آنرو که با روش صحیح به حفظ قرآن نپرداختهاند، به اعتراف خودشان، آنچنان که باید موفق به بهرهگیری نظری و علمی و کاربردی از آیات قرآن نیستند و قرآن حضور چندانی در زندگی آنان ندارد. حداکثر استفادهی کاربردی این افراد از آیات قرآن این است که بتوانند با فشار آوردن به مغز خود برخی از آیات را که حاوی کلمه یا عبارت مشترک و یا دارای موضوع خاصی هستند، کنار هم آورده و با قیاسهای منطقی، مطالبی را از آنها استخراج کنند، که این کار به راحتی و با دقت بیشتر با استفاده از کامپیوتر و یا معجمهای مختلف، قابل انجام است.
در مقابل، هستند کسانی که قرآن در قلبشان جای گرفته و چشمههای تدبر از اعماق دلشان به جوشش درآمده است. آنان در هر لحظه و حتی در خواب، بدون اینکه خود بخواهند، در حال تدبر و بهرهگیری از آیات قرآن هستند، آیات قرآن در سرتاسر زندگی فردی و اجتماعی آنان حضور دارند، و اگر دقت کنیم خواهیم دید که همهی جزئیات اعمال و گفتار و نیاتشان متأثر و برگرفته از آیات قرآن میباشد، «شاکله»ی وجودی و جزئیات اعمال و رفتارشان بر طبق فرهنگ قرآنی تعبیه و تنظیم، و همرنگ آن شده است و بر طبق آن میباشد. هدایتهای باطنی آیات قرآن، از درون، خود را در یکایک حرکات و سکنات آنان، جلوهگر کرده است؛ آنان دائماً در حال زمزمهی قرآن میباشند، در هر موقعیتی آیات کاملاً متناسب با آن موقعیت، از قلب، در فکر و ذکر آنان جاری میشوند و هدایتهای خود را میرسانند، بدون اینکه چنین اتفاقی ارادهای جداگانه و فشار آوردن به فکر و مغز را لازم داشته باشد. قرائت با شیوهی صحیح، قرآن را در قلب انسان جای میدهد و او را همزمان «متذکر» و «متدبر» میگرداند. اینجا دیگر «تدبر»، از صفات لازم و دائمی انسان میشود، به گونهای که او دیگر نمیتواند تدبر کنند.
لحن آیات مربوط به تدبر در قرآن به گونهای است که آن را در قرآن یک اصل نشان میدهد و این عدم تدبر است که مخالف اصل است. یعنی روند طبیعی و اصیل در حمل قرآن، این است که انسان دائماً در حال تدبر باشد، حال اگر اینگونه نبود، قطعاً عوارض و اختلالاتی در این روند پدید آمده است که باید به دنبال رفع آنها بود. کما اینکه اصل در مورد یک چشمه آن است که همواره آبی زلال از آن بجوشد، حال اگر روزی آب این چشمه قطع و یا کم شد، باید به دنبال شناسایی عوامل و عوارض مختلف بود، باید پرسید که چرا این چشمه آب ندارد و یا آبش کم است، آیا موانعی بر سر راه آن قرار گرفته است، آیا مجرای آن مسدود شده است و…! قرآن همواره سؤالهای خود را در مورد موارد استثنا خلاف روند طبیعی، مطرح میکنند و هیچ وقت از اصالتها نمیپرسد. از ایمان، اطاعت، تسلیم و… که اصل هستند نمیپرسد اما از عدم آنها(کفر و عناد و تکذیب و اعراض و…) که خلاف اصل میباشند همواره سؤال میکند: چرا آنها ایمان نمیآورند؟ چرا از تذکر اعراض و دوری میجویند؟ آنها را چه شده است؟ چرا چشمهی تفکر و تدبر و تعلق آنها خشک شده است؟ چه موانع و عوارضی بر سر راه آن قرار گرفته است؟!
«فما لهم لا یؤمنون(الانشقاق،20)»؛ «فما لهم عن التذکره معرضین(المدثر،49)»؛ «و مالکم…»(سورهی بقره، آیهی 107؛ سورهی نساء، آیهی 75؛ سورهی انعام، آیهی 119؛ سورهی توبه، آیهی 116؛ سورهی هود، آیهی 113؛ سورهیعنکبوت، آیات 22، 25؛ سورهی شوروی، آیات 31، 47؛ سورهی جاثیه، آیهی 34، سورهی حدید، آیات 8، 10). اینها، همه، سؤال از بیماریها، عارضهها، امراض و موانع میباشد، که در صورت از بین رفتن آنها زمینههای حضور و ظهور «ایمان» و «تذکر» و … فراهم خواهد شد و چشمههای آنها از نو خواهد جوشید.(لسانی فشارکی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید، 106) حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «کتابالله … ینطق بعضه ببعض و یشهدْ بعضه علی بعض لا یختلفْ فیالله».(شریف رضی، نهجالبلاغه، خطبهی 133)[133] نیز فرموده است:
«هذا القرآن إئما هو خط مستور بین الدفتین لا ینطق بلسان و لا بد له من ترجمان»(شریف رضی، نهجالبلاغه، خطبهی 125)[14] اینگونه احادیث بر لزوم تدبر در قرآن و استنطاق آیهها به کمک هم و وجود حاملانی که این مهم را بر عهده بگیرند تأکید میکند. اگر بخش دوم این واقعیت یکپارچه، زایل گردد، آنچه حاصل خواهد شد، مصاحفی خواهد بود که بر سر نیزه خواهد رفت و گروهی ظاهربین را خواهد فریفت. چنآنکه پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «لا تغرنکم هذه المصاحف المعلقه، انالله تعالی لا یعذب قلباً و عی القرآن.»(مجلسی، بحار الانوار/ 92، 19 و قریب به مضمون آن: 184) «مصحف معلق» در این خبر، همان مصحف معطل است، جوهری خشک شده بر روی کاغذ، مقابل قرآن زنده که همانند کوثری جوشان و ماء ثجاج از عرش حی قیوم میتواند به قلب حامل واقعی قرآن متصل گردد و از قلب او بجوشد. «کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فیالسماء توتی ءکلها کل حین بإذن ربها و یضربالله الامثال للناس لعلهم یتذکرون(ابراهیم، 24، 25)».
تفاوت میان تفسیر و تدبر
در سطور پیشین نیز گذشت که تدبر تنها راه فهم قرآن کریم است. «تدبر»، مقدمه و لازمهی آن قلمداد میشود، به گونهای که امروزه اغلب مشاهده میشود، جوانی که دغدغهی تدبر در کلام خداوند را دارد، به این مقصود غرق در مطالعهی تفاسیر و ترجمههای مختلف میشود. بنابراین در اینجا، مناسب است اشارهای به تفاوتهای میان این دو مقوله بشود. شمار این تفاوتها بالغ بر چهل فقره است و ما در اینجا به بیان پارهای از آنها میپردازیم:
1. تفسیر، علمی است در کنار سایر علوم و تخصیصی است در ردیف سایر تخصصها؛ به گونهای که تاریخ، تعریف، اصول، شیوهها، ابزار و اهل خاص خود را دارد. تفسیر از لحاظ علمی و تخصصی بودن، فرقی با سایر علوم ندارد و محکوم قوانین و ضوابط مشترک میان آنهاست. همچنین بین 20 تا 30 علم از علوم مختلف اسلامی، به عنوان مدخل و پیشنیاز ورود به تفسیر قرآن شمرده شده است،(سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، 3/ 1209) به گونهای که هرکس اگر در همهی این علوم تبحر نداشته باشد، توانایی و حق تفسیر قرآن را ندارد. تاکنون تفاسیر بسیاری بر قرآن نوشته شده که اکثر آنها تنها در میان خواص و اهل علم رایج و شناخته شده میباشند و اکثریت مردم توانایی خواندن و فهم آنها را ندارند. اما تدبر به عنوان یک علم و فن و تخصص مطرح نیست و لوازم و ابزار و پیشنیازهایی که برای تفسیر، ضروری است، در خصوص تدبر وجود ندارد. از اینرو تدبر میتواند یک پدیدهی همگانی باشد. خداوند نیز در قرآن نه فقط علما و فقها، بلکه همگان را به تدبر فراخوانده است:
«أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب أقفالها»(محمد، 24) همچنان که از ظاهر آیه پیداست، تنها پیشنیاز تدبر، از بین بردن قفلهای دل میباشد. امام خمینی رحمتاللهعلیه در مورد همگانی بودن تدبر در قرآن مینویسد: «… یکی دیگر از حجب که مانع از استفاده از این صحیفی نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسرین نوشته یا فهمیدهاند، کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست و تفکر و تدبر در آیات شریف را به تفسیر به رأی که ممنوع است اشتباه نمودهاند، و به واسطهی این رأی فاسد و عقیدهی باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری نموده و آن را به کلی مهجور نمودهاند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچوجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد».(امام خمینی، آداب الصلاه، 199)
ایشان معتقد است که تفسیر و روشها و فنون خاص آن، یک وادی جداگانهای است که ربطی به استفادهها و استنباطهای مورد اشاره ندارد. از نظر ایشان تدبر و تفکر در آیات، همواره از سوی برخی، عنوان «تفسر به رأی» به خود گرفته و محکوم و ممنوع شده است و در واقع اصطلاح «تفسیر به رأی»، در طول تاریخ اسلام، همواره به عنوان یک چماق بر سر مردم بوده و آنان را از «جمیع فنون استفاده» از قرآن، محروم کرده است. امام در جای دیگر نمونهای برای تدبر ذکر میکند و مینویسد: اگر کسی در آیات مربوط به رابطهی حضرت موسی علیهالسلام با عبد صالح تفکر کند و مثلاً آداب متعدد استاد و شاگرد را از جزئیات بیان این آیات استخراج کند، این چه ربطی به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد یا نباشد؟(همان) گفتنی است اهم مسائلی که در تفسیر مطرحند عبارتند از:
الف. بررسی وجوه مختلف قرائات و دلایل هر یک.
ب. ذکر وجوه مختلف در مفهوم لغات و مفدات و استنادات و استدلالات مربوط به هر وجه.
ج. بررسی اقوال مربوط به اعراب عبارات و کلمات.
ح. بررسی اقوال مختلف در شأن نزول آیات.
خ. ذکر اقوال مختلف در منظور و مفهوم آیه و نقد و بررسی هر یک از آنها.
و. بررسی اقوال مختلف در مورد مکی یا مدنی بودن آیات و سورهها.
ز. تطبیق آیات با قواعد صرفی و نحوی و کلامی و رفع تناقضهای موجود میان آیات با آنها.
خ. تشخیص و تعیین «محذوفات» و «مقدرات» در بیان آیات.
ط. بررسی روایات تفسیری.
بدیهی است که پرداختن به این مسائل و امثال آن تنها از عهدهی کسی برمیآید که با علومی مختلف همچون صرف، نحو، بیان، قرائت، تاریخ، شأن نزول، کلام، فقه و اصول فقه، لغت، درایه، رجال و… آشنا باشد تا بتواند از دیدگاه این علوم به قرآن نگاه کند.[15] اما در تدبر، تنها چیزی که لازم است، قلب سلیم و اندیشهی پاک است، البته به شرطی که قبلاً قرآن در قلب جای گرفته باشد. انسان با وجود قفلهای دل نیز میتواند به تفسیر بپردازد اما برای تدبر، باید به قدر ممکن آنها را از دل گشوده باشد. آیتالله جوادی آملی در اینباره مینویسد: «قرآن کریم، کتابی است حق و برای هدایت همگان نازل شده و عموم جوامع بشری را به تدبر در آن فرا میخواند، ولی بعضی از انسانها بر اثر گناه، دلشان را بستهاند، که این صورت، توفیق تدبر در قرآن، نصیبشان نمیشود، خداوند در این زمینه میفرماید: «أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب دقفالها»(محمد، 24) … اگر کسی دلش باز بود، توان تدبر در قرآن را خواهد داشت و معانی قرآن در آن نفوذ خواهد کرد».(جوادی آملی، 9/ 346)
از جمله شفاعت کنندگان در روز بازپسین ، فرشتگان خدا هستند: «وَ کَم مِن ملَکٍ فِی السمَـ’وَ ‘ تِ لاَ تُغْنِی شَفَـ’عَتُهُمْ شَیْـًا إِلا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَهُ لِمَن یَشَا´ءُ وَ یَرْضَی ‘؛ و چه بسیار از فرشتگان در آسمانها هستند که شفاعت آنها هیچ سودی ندارد مگر بعد از آنکه خداوند بهر یک از آنها اذن دهد و راضی باشد» (نجم/26) و نیز فرماید: «یَوْمَنءِذٍ لا تَنفَعُ الشفَـ’عَةُ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَـ’نُ وَ رَضِیَ لَهُ و قَوْلاً * یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا؛ در آن روز شفاعت کردن کسی ثمری نمی بخشد مگر بعد از اینکه خداوند نسبت به کسی اذن دهد و گفتار او را بپسندد. خداوند میداند آنچه در برابر آنهاست و آنچه در پشت سر آنهاست؛ و آنان علمشان به خدا نمیرسد و بر علم خدا محیط نمی شوند» (طه/109 و 110).
این دو آیه دلالت بر شفاعت ملائکه دارد، و البته آیه دوم اعم است از ملائکه و انبیاء و اولیاء؛ کما آنکه دو آیه ای را که قبلاً برای شفاعت انبیاء و امامان در مطلع گفتار آوردیم نیز أعم از شفاعت انبیاء و امامان و ملائکه بود و آن دو آیه این بود:
1 ـ آیه: «وَ قَالُوا اتخَذَ الرحْمَـ’نُ وَلَدًا سُبْحَـ’نَهُ و بَلْ عِبَادٌ مکْرَمُونَ* لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَی ‘ وَ هُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ؛ و گفتند خدای رحمان فرزندی گرفته است، منزه است او، بلکه (فرشتگان و اولیا) بندگانی ارجمندند، که در سخن بر او پیشی نمی گیرند و به فرمان او کار می کنند، آنچه پیش رو و پشت سرشان است می داند، و جز برای کسی که (خدا) رضایت دهد شفاعت نمی کنند و از مهابت او هراسانند» (انبیاء/26 تا 28).
2 ـ آیه: «وَ لاَ یَمْلِکُ الذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشفَـ’عَةَ إِلا مَن شَهِدَ بِالْحَق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ؛ و کسانی را که به جای او می خوانند اختیار شفاعت ندارند، مگر کسانی که از روی علم، به حق گواهی داده (و موحد) باشند» (زخرف/86).
بنابراین تمام این آیات، چه بطور خصوص و چه بطور عموم، دلالت بر شفاعت فرشتگان دارد. شفاعت گواهان و شهداء در روز قیامت و از جمله شفعاء، شهداء هستند؛ یعنی گواهان بر اعمال، آن کسانیکه اعمال انسان را در زیر نظر دارند و چه در مرحله تحمل شهادت و چه در مرحله اداء آن، واقف و مُسَیْطِر بر آنها هستند و شهادت در اینجا به معنای شهادت به معنای کشته شدن در معرکه قتال نیست. طبق آیه زخرف/86 (وَ لاَ یَمْلِکُ الذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشفَـ’عَةَ إِلا مَن شَهِدَ بِالْحَق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) هر کس که به حق شهادت دهد و دارای علم بوده و اطلاع ملکوتی به بواطن اعمال داشته باشد او در روز قیامت از شفیعان است و طبق نفی و اثبات «إِلا مَن شَهِدَ بِالْحَق» به دست می آید که حتماً باید شفیعان نیز از شهیدان باشند، غایة الامر هر کس به اندازه سعه اطلاع ملکوتی بر بواطن اعمال به همانقدر میتواند شهادت دهد و از همان افراد میتواند شفاعت کند.
در «خصال » صدوق از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از پدرانش از أمیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است که: «قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلمَ: ثَلاَثَةٌ یَشْفَعُونَ إلَی اللَهِ عَز وَ جَل فَیُشَفعُونَ: الاْنْبِیَآءُ ثُم الْعُلَمَآءُ ثُم الشهَدَآءُ؛ حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: سه دسته هستند که در پیشگاه پروردگار عز وجل شفاعت می کنند و شفاعت آنها پذیرفته می شود: دستة اول پیغمبران هستند و پس از آن علماء و پس از آن شهداء» (خصال طبع حیدری باب الثلاثه ص156).
نظرات (2)